قلب صبور

من بی اون تمومه کارم آخه مثل اونو از کجا بیارم

قلب صبور

من بی اون تمومه کارم آخه مثل اونو از کجا بیارم

همه ی دنیای من

 

 

 

 

 

 

 

 دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…


دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است

 

divider ~ hearts 

 

 

 stars

 

 دنیا را بد ساخته اند

کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد

کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد

به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسند

و این رنج است. زندگی یعنی این .... 

 

 blue hearts

 

 

 

 اگر دنیای ما دنیای سنگ است سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است  

 

بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن یا رب گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است

  

 

 

 

 یه روز من مردم و تو منو دوست داشتی پنج شنبه ها بیا سر مزارم و گل سرخ رنگی را روی قبرم بذار تا همیشه اون گلی رو که بهت داده بودم رو به خاطر بیارم ولی ... اگه تو مردی......... من فقط یه بار میام مزارت میام و اون دسته گله سفیده مریم رو که با خونه خودم سرخشون کردم برات هدیه میکنم وعاشقانه کنارت جون میدم تا بدونی هیچ وقت تنها نیستی 

 

 

  

Hearts

  

در فصل تگرگ عاشقت می مانم 
با ریزش برگ عاشقت می مانم
هرچند تبر به ریشه ام می کوبی
تالحظه ی مرگ عاشقت می مانم 

 Black hearts 

 

 اگر ماه بودم به هر جا که بودمrose divider
سراغ تو را از خدا می گرفتم
اگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز ، شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
اگر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا می شکستی؛ مرا می شکستی

 blue glitter rose flower

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی از روی خودآگاه و بصیرت است. عشق از غریزه آب می خورد و هرچه  از غریزه سرزند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد.

 

مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور،

 حرفت را من می زنم.

فاشیسم می گوید: رفیق نانت را من می خورم،

 حرفت را هم من می زنم

 و تو فقط برای من کف بزن.

اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور،

 حرفت را هم خودت بزن

 و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.

اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده

 و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،

 اماّ آن حرفی را که ما می گوییم بزن 

 

 

 

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

 دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

 می تواند تنها یک همسر داشته باشد

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

 و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

 در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

 او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

 او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

 او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

 او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

 چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
آرش پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام مهسا ///واقعا وبت قشنگه...ولی حیف که کپی میکنی مطالبتو ..اگه حرف دل خودت یا از ذهن خودت بنویسی قشنگترمیشه..این نظرمن بود حالاهرجورخودت دوست داری

محمود پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ


چه بسیارند کسانی که به هنگام غروب ، از غصه ناپدید شدن آفتاب چنان می گریند که ریزش اشک ها مانع از دیدن ستارگان می شود .

باشدکه شاد آرام ورها باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد